توسعه سطح زیر کشت یا تخریب منابع طبیعی؟
هومن روانبخش . استاد دانشگاه
«... ما حدود 45 میلیونهکتار زمین قابل کشت داریم که تنها 14 میلیون آن کشت میشود و چهار میلیون هم آیش آن است. 27 میلیونهکتار زمین قابل کشت وجود دارد و آب هم هست، آب کم است اما هست، مگر میشود خدا زمین حاصلخیز خلق کند و آب ندهد؟ این نشدنی است.» این قسمتی از سخنانی است که جناب آقای احمدینژاد، رییسجمهوری محترم در جریان سخنرانی چهارشنبه گذشته در مجلس شورای اسلامی بیان داشتند. پیش از این نیز مسوولان بخش کشاورزی از تصمیم برای افزایش سطح زیر کشت و تبدیل منابع طبیعی به زمین کشاورزی خبر داده بودند. شنیدهها از مسوولان منابع طبیعی حکایت از این داشت که بخشهایی از مراتع کوهستانی کشور و بعضا درختچهزارها به ویژه در دامنه جنوبی البرز برای تغییر کاربری به کشاورزی و باغداری مکانیابی شدهاند. چنین مباحثی که معمولا بر اساس تصمیمات ناگهانی و به دور از مطالعات صحیح آمایش سرزمین و بیتوجه به محدودیتها و تواناییهای اکوسیستم بوده، همواره نگرانی کارشناسان و پژوهشگران را در پی داشته است. در این رابطه و با توجه به سخنان رییسجمهوری محترم دو نکته مطرح است:
1- آیا واقعا 27 میلیونهکتار زمین قابل کشت وجود دارد و این آماری که از سوی دستگاههای زیرمجموعه در اختیار رییسجمهوری قرار گرفته صحیح است یا خیر؟ متاسفانه روشهایی که برای استخراج این آمار استفاده میشود مبتنی بر نرمافزارهای رایانهای و به دور از مطالعات و واقعیتهای زمینی است. به این ترتیب که در محیط نرمافزار چند معیار که عمدتا فیزیکی و غیربیولوژیک هستند انتخاب شده، دادههای مورد نظر از طریق نقشهها یا تصاویر موجود استخراج شده و با تلفیق دادهها، اراضیای که دارای کلیه معیارهای منتخب هستند، تفکیک و معرفی میشوند. صرفنظر از خطای نرمافزاری و تفسیری، خروجی حاصل به هیچوجه کامل نیست و بسیاری از عوامل به ویژه عوامل بیولوژیک که در حقیقت مهمترین بخش اکوسیستم هستند در نظر گرفته نمیشوند. به عنوان مثال هیچگاه مشخص نمیشود که سودمندترین کاربری یک عرصه چه بوده است؟ مرتع یا کشاورزی؟ آیا نفعی که از کارکردهای یک مرتع مثل حفاظت خاک، تولید خاک، تولید و نفوذ آب، پالایش هوا، تنوع زیستی، حفظ ذخایر ژنتیکی و... به منطقه میرسد بیشتر است یا نفعی که از تولید یک محصول زراعی؟ تولیدی که با از دست رفتن سایر کارکردهای عرصه همراه است.
2- ایشان گفتند میشود خدا زمین حاصلخیز خلق کند و آب ندهد. بله! خلقت خدا و معجزات الهی خیلی عمیقتر و شگفتانگیزتر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. گاهی خدا زمین حاصلخیزی خلق میکند و آب نمیدهد؛ چرا که میخواهد گیاهان خاصی در آنجا برویاند که نیاز کمی به آب داشته و با مقدار ناچیزی آب زندگی کنند. این گیاهان خودرو با داشتن سازگاری کامل با شرایط دشوار محیط زندگی خود، نقش و وظایف خود را در اکوسیستم به نحو احسن ایفا میکنند؛ گیاهانی که با کمترین امکانات، وظیفه مهم و زیربنایی تولید اکسیژن و جذب دیاکسیدکربن را به انجام میرسانند و به این ترتیب به انسان خدمت میکنند؛ خدمتی که اگر مدتی کوتاه متوقف شود، اکسیژنی نخواهد بود و انباشت دیاکسیدکربن به معنای پایان زندگی بشر روی کره زمین خواهد بود. بنا بر این تولید یک زمین، فقط کشاورزی نیست، پوشش گیاهی طبیعی با کمترین هزینه، بیشترین تولید را در پی دارد و این معجزه خلقت است. هنگامی که به اندازه کافی آب در اختیار نداریم و دست به افزایش سطح زیرکشت میزنیم، علاوه بر نابودی ظرفیت طبیعی و خداداد اراضی، مجبور هستیم از سهم دیگر موجودات نیز استفاده کنیم و این میشود خشکی دریاچه ارومیه، خشکی زاینده رود و از بین رفتن اکوسیستمهای رودخانهای و تالابی کشور. اگر جایی زمینی هست اما آب نیست، پس ضرورتی ندارد به هر قیمتی آبی به آنجا رساند و کشتی کرد. گاه حفظ پوشش گیاهی طبیعی یک مرتع یا بیابان، بهترین کار ممکن است و بیشترین سود را به انسان میرساند. بنا بر آنچه تشریح شد این سوال مطرح میشود که آیا بهتر نیست به جای افزایش قابل توجه و ناگهانی سطح زیر کشت که مستلزم از دست دادن منابع طبیعی و دگرگونیهای وسیع در نظامهای زیستی و هیدرولوژیک کشور است، به فکر افزایش عملکرد در واحد سطح باشیم و اراضی کشاورزی کم بازده و متروکه موجود را احیا و به تولید موثر برسانیم؟ یادمان باشد منابع طبیعی، جنگلها، مراتع و معادن فقط متعلق به نسل ما نیستند و باید چیزی از آنها برای نسلهای آینده نیز باقی بماند.
|